زهرازهرا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

زهرا نفس مامان و بابا

زهرا و گردش یک روزه

جمعه ظهر(6/دی/92) برای نهار با عمو مجتبی(پسرعمه بابا)رفتیم ماهان(کرمان).روز خوبی بود و با اینکه هوا کمی سرد بود اما خوش گذشت عزیزم.قبلا با عمو مجتبی زیاد می رفتیم بیرون اما این برای اولین بار بود که تو هم همراه ما بودی گل مامان بعد از نهار هم برای صرف چای رفتیم باغ شاهزاده این عکس سر در باغه.... هوا دیگه  تاریک شده بود. این هم شمایی چون هوا سردتر از ظهر شده بود خواستم  زود یه عکس ازت بگیرم که سرما نخوری .اما عکست زیاد خوب نشد.منم دیگه اذیتت نکردم و به همبن بسنده کردم. ...
17 دی 1392

زهرا و رانندگی

بابا رفته بود دم مغازه ایی کار داشت و چون هوا سرد بود من و شما از ماشین پیاده نشدیم.وقتی خسته شدم تو رو نشوندم رو صندلی بابایی .دخملی فک نمیکنی 6ونیم ماهگی زوده واسه ماشین سواری و رانندگی عزیز دلم     بذار مامانی کارم رو بکنم حواسمو پرت نکن   می خوام ببینم میتونم یک دستی هم رانندگی کنم یا نه   آره میشه ، من تونستم   نفسم،مامانی فدات شه     ...
9 دی 1392

زهرا و صورت بابا

زهرا جون ناخن های تیزی داری.منم هرچی اونا رو کوتاه می کنم فایده نداره.فقط کافیه اون ها رو بکشی روی دست یا صورت کسی.اصن صورت خودت رو هم خط خطی می کنی ببین صورت بابایی رو چیکار کردی.... .   بعد اینکه این زخم رو رو صورت بابایی کاشتی دو روز بعد طی یه حرکت دیگه زخم رو هم کندی و ازش خون اومد بی چاره بابایی چه بلایی سرش آووردی. چند روز بعد تو اداره یکی از بابایی پرسیده بود ورتت چی شده.؟بابا هم گفته بود خورده به شاخه درخت.... .آخه دلش نیومده بود بگه دخملی اینجوریش کرده . بابایی خیلی دوست داره عزیزه دلم بوس   ...
2 دی 1392

زهرا و اولین زمستان زندگیش

زمستان شده و منم دیگه باید لباس های گرم بپوشم تا سرما نخورم و مریض نشم   وووووووووووووووووو چه سرده هوا     شال و کلاهی که سرم کردم رو مادرجونم از کربلا برام سوغات آوورده ،همین طور شنلمو ...
2 دی 1392

زهرا و تولد هفت ماهگی و یلدا

عزیز مامان یلدات مبارک چون شب یلدا شب تولد هفت ماهگی نفس مامان و بابایی هم بود تصمیم گرفتیم یه کیک شبیه هندونه برات بگیریم . این هم عکسای نفسم زهرا جون       این هم بابابزرگه که خیلی دوست داره دخترم   چیه مامانی از گل های نرگس خوشت نیومده ؟؟؟؟ تولد هفت ماهگیت مبارک عسلییییییییی مامان و بابا این هم عکس ژله ی اناره ک مامانی درست کرد ه این گل های نرگس هم مال باغچه خونه بابابزرگیه.هر وقت رفتیمخونشون یه عکس از باغچه میگیرم و برات میذارم تو وبلاگت زهرا جون         ...
2 دی 1392

زهرا از 3 ماهگی تا 6 ماهگی

این عکس رو خونه مامان جون ازت گرفتم عزیزم.عید قربان این لباسی رو که تنت کردم عزیزم مامان جونی از مشهد برات سوغاتی آوورده گلم این عکست هم مال اوایله که دمر می شدی و نمیتونستی به حالت اولت برگردی.بعد اون وقت این قدر گریه می کردی تا یکی بیاد و درستت کنه  تقریبا هر شب که بابا باهات صحبت می کرد کلی براش می خندیدی و من و بابا هم ذوق مرگ می شدیم از خنده هات.این عکس رو هم همون موقع گرفتم ازت قشنگم.اما نمیدونم چرا تا دوربین میبینی خنده ات نمیاد.    این عکس هم توی باغ مادرجونه(بابا)  .خیلی ناز خوابیده بودی نفسم این لباسی هم که ت...
2 دی 1392